کوم
نویسه گردانی:
KWM
کوم . [ ک َ ] (ع مص ) کومة. گاییدن زن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ): کام الرجل امرأته کوماً و کومة؛ گایید آن مرد زن خود را. || برجستن نریان برمادیان . (ناظم الاطباء). برجستن اسب نر بر مادیان . (منتهی الارب ). گشنی کردن اسب . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کوم . [ ک َ] (ع اِ) کس زن ، یا عام است . (از منتهی الارب ). کس زن . (آنندراج ). کس زن یا هر حیوانی . (ناظم الاطباء).
کوم . [ ک َ وَ ] (ع مص ) بزرگ کوهان گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بزرگ کوهان گردیدن ماده شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کوم . (ع اِ) گله ٔ شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گله ای از شتر. ج ، اکوام . (از اقرب الموارد). || ج ِ اَکوَم ، کوماء. (ناظم ...
کوم . (اِ) گیاهی باشد خوشبوی که آن را اذخر گویند. (برهان ). گیاهی است خوشبوی بعضی اذخر را دانسته اند. (آنندراج ). نام گیاهی است خوشبوی . (فر...
کوم . (اِ) (پشتو و هروی ) گریبان : سر به کوم فراکرد. (طبقات انصاری از فرهنگ فارسی معین ).