اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوم

نویسه گردانی: KWM
کوم . (اِ) گیاهی باشد خوشبوی که آن را اذخر گویند. (برهان ). گیاهی است خوشبوی بعضی اذخر را دانسته اند. (آنندراج ). نام گیاهی است خوشبوی . (فرهنگ جهانگیری ). گیاه اذخر. (ناظم الاطباء). اذخر. گورگیاه . (فرهنگ فارسی معین ). سروری گفته که در تاج الاسامی به معنی اذخر آمده . (آنندراج ) :
من از خط تو نخواهم بخط شد ار به مثل
برآید ازبر گلبرگ کامگار تو کوم .

سوزنی (از فرهنگ جهانگیری ).


۞
اذخر؛ گیاهی است خوشبو که آن را کوم خوانند. (منتهی الارب ). || آن سبزه که بر کنار حوض و رود روید. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 345). سبزه ای که از کنار آب و حوض خیزد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). سبزه ای که کنار حوض و رود روید. (فرهنگ فارسی معین ) :
آن حوض و آب روشن و آن کوم گرد او
روشن کند دلت چو ببینی هرآینه .
بهرامی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 345).
|| گیاهی است که در زمین شیار کرده پیدا شود و بیخ و ریشه ٔ آن همچو نی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن گیاه خشک بود که در شدکار یابند که بنش ۞ چون بن نی باشد. (حاشیه ٔ «س » لغت فرس اسدی چ اقبال ص 345). گیاهی است خشک که در شخم زدن زمین یابندو بنه ٔ آن چون درخت نی بود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).رجوع به کومک شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
کوم . [ ک َ] (ع اِ) کس زن ، یا عام است . (از منتهی الارب ). کس زن . (آنندراج ). کس زن یا هر حیوانی . (ناظم الاطباء).
کوم . [ ک َ ] (ع مص ) کومة. گاییدن زن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ): کام الرجل امرأته کوماً و کومة؛ گایید آن مرد زن خود را. || برجستن نری...
کوم . [ ک َ وَ ] (ع مص ) بزرگ کوهان گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بزرگ کوهان گردیدن ماده شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کوم . (ع اِ) گله ٔ شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گله ای از شتر. ج ، اکوام . (از اقرب الموارد). || ج ِ اَکوَم ، کوماء. (ناظم ...
کوم . (اِ) (پشتو و هروی ) گریبان : سر به کوم فراکرد. (طبقات انصاری از فرهنگ فارسی معین ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.