اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کون

نویسه گردانی: KWN
کون . [ ک ُ وِ / ک َ وَ ] (اِخ ) نام روستایی است که در هر عاشورا ده هزار مرد آنجاجمع شوند. (فرهنگ جهانگیری ). روستا و مجمعی باشد درعاشورا که چندین هزار کس جمع شوند و به این معنی به فتح اول و ثانی هم به نظر آمده است . (برهان ). نام روستایی که روز عاشورا در آن مردم جمع شوند، لیکن بدین معنی کدن است به دال و در فرهنگ به واو گفته . (فرهنگ رشیدی ). در فرهنگ جهانگیری ، روستایی که گفته اند در عاشورا ده هزار مرد در آن جمع شوند. برهان نیز چنین نوشته ، اما رشیدی گفته کاف و واو نیست به جای واو دال است و کدن صحیح است . باری چنین روستایی که گفته اند در عاشورا ده هزار شیعی در آن جمع شوند باید که در ایران باشد و معروف نگردیده و نام او شنیده نشده و خالی از غرابتی نخواهد بود. (آنندراج ) (انجمن آرا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
کون پاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) امرد. مخنث . || مفتضح . رسوا. (فرهنگ فارسی معین ). || نوعی دشنام است کنایه ازمفعول بودن طرف . (فرهنگ لغا...
کون پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) کون پرستنده .امردباز. غلامباره . (فرهنگ فارسی معین ) : هرکه شد کون پرست بر خیره گوز یابد ثواب ۞ از انجیره .سن...
کون گشاد. [ گ ُ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، کسی که سوراخ دبرش فراخ باشد. || کنایه است از تنبل . کاهل . (فرهنگ فارسی معین ). سخت کاهل در ...
کون سوزه . [ زَ / زِ ] (اِمص مرکب ) کون سوختگی . || در تداول عامه ، کنایه از زیان سخت دیدن . کلاه به سر شخص رفتن . (فرهنگ فارسی معین ). ||...
کون خیزه . [ زَ / زِ ] (اِمص مرکب ) کشیدن خود را به زمین با نشستنگاه چنانکه کودکان پیش از به راه افتادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). راه...
کون دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مفعول بودن . امرد بودن . (فرهنگ فارسی معین ). راضی به عمل بد شدن . برای مفعول واقعشدن آماده بودن . (فرهنگ لغ...
کون سوخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه سرینش سوخته . || کنایه از کسی که زیانی سخت دیده . آنکه کلاه به سرش رفته . || شخصی که از ن...
کون خرما. [ ن ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فلس گونه ای که بر بن میوه ٔ خرما باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || جوش خرد بربدن . قسمی ...
کون دریده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کسی که کونش را به مباشرت پاره کرده باشند.پاره کون . (فرهنگ فارسی معین ). کون پاره : سخنش سربرهنه ...
کون کردن . [ کو ک َ دَ ] (مص مرکب ) مباشرت کردن از راه دبر. جماع کردن از پس . (فرهنگ فارسی معین ). لواط. وطی از دبر. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالز...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.