اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کون

نویسه گردانی: KWN
کون . [ ک ُ وِ / ک َ وَ ] (اِخ ) نام روستایی است که در هر عاشورا ده هزار مرد آنجاجمع شوند. (فرهنگ جهانگیری ). روستا و مجمعی باشد درعاشورا که چندین هزار کس جمع شوند و به این معنی به فتح اول و ثانی هم به نظر آمده است . (برهان ). نام روستایی که روز عاشورا در آن مردم جمع شوند، لیکن بدین معنی کدن است به دال و در فرهنگ به واو گفته . (فرهنگ رشیدی ). در فرهنگ جهانگیری ، روستایی که گفته اند در عاشورا ده هزار مرد در آن جمع شوند. برهان نیز چنین نوشته ، اما رشیدی گفته کاف و واو نیست به جای واو دال است و کدن صحیح است . باری چنین روستایی که گفته اند در عاشورا ده هزار شیعی در آن جمع شوند باید که در ایران باشد و معروف نگردیده و نام او شنیده نشده و خالی از غرابتی نخواهد بود. (آنندراج ) (انجمن آرا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
کون دریدگی . [ دَ دَ/ دِ ] (حامص مرکب ) کیفیت کون دریده . (فرهنگ فارسی معین ). کون پارگی . رجوع به کون پارگی و کون دریده شود.
کون کمونچه . [ کو ک َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که لنبر و کفل او بیش از حد معمول بیرون زده و متمایل به سمت خارج باشد. درباره ٔ چنین شخصی ...
کون و پیزی . [ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آمادگی داشتن برای کار. لیاقت کاری را داشتن : فلان کس کون و پیزی کار کردن ندارد. (فرهنگ لغات ...
کون خاریدن . [ دَ ] (مص مرکب ) خارش دادن نشستنگاه . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از پشیمان شدن باشد.(برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معی...
کون جنبانیدن . [ جُم ْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تعظیم دادن . (آنندراج ) : خواجه از فرط بزرگی همچو کون شد از دماغ لاجرم بهر بزرگان کون بجنباند ...
کون خیزه کردن . [ زَ / زِ ک َ دَ] (مص مرکب ) رفتن به جانبی با کشیدن نشیمن چنانکه کودکان آنگاه که راه رفتن نتوانند و پیران سخت فرتوت و ...
عالم کون و فساد. [ ل َ م ِ ک َ ن ُف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیای فانی وعالم سفلی است . (برهان ) (آنندراج ). و از آن جهت عالم ...
جان از کون دررفتن . [ اَ دَ رَ ت َ ] (مص مرکب ) مردن . (ناظم الاطباء). ظاهراً هنگامی بکار میرود که بخواهند مردن کسی را بزشتی و تحقیر یاد کنند...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خره به کون مالیدن . [ خ َرْ رَ / رِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) نوره کشیده . واجبی کشیدن (لغت محلی شوشتر). || فریب دادن . گول زدن (لغت محلی شوش...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.