اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوه

نویسه گردانی: KWH
کوه . (اِخ ) نام مستعار هومان تورانی . (از فهرست ولف ). هومان در گفتگوی با رستم خود را چنین نامیده است :
بپرسیدی از گوهر و نام من
به دل دیگر آمد ترا کام من
مرا نام کوه است گردی دلیر
پدر بوسپاس است مردی چو شیر.

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 968).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
دست کوه . [ ] (اِخ ) نام کوهی در شبانکاره به فارس در بلوک دارابجرد... نام این کوه را به اختلاف قرائات دستورکوه ، ستورکوه ، رستق کوه و کو...
راس کوه . (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان که در هشت هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و 48هزارگزی...
زین کوه . (اِ مرکب ) بمعنی زین کوده است که قرپوس زین اسب باشد. (برهان ). زین کوهه . (ناظم الاطباء). رجوع به زین کوده و زین کوهه شود.
کوه ویس . (اِخ ) دهی از دهستان دلگان است که در بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کوه گان . (اِخ )دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کوه گان . (اِخ )دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان واقع است و 850 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کوه گین . (ص مرکب ) به معنی خداوند و صاحب و بزرگ باشد. (برهان ) (آنندراج ). خداوند و صاحب و بزرگ مردم . (ناظم الاطباء). لغتاً به معنی با وقار ...
کوه سخت . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 808 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
کوه زای . (نف مرکب ) کوه زا. رجوع به کوه زا شود.
کوه سنب . [ سُمْب ْ ] (نف مرکب ) کوه سنبنده . آنکه کوه را سوراخ کند. (فرهنگ فارسی معین ) : کوه سنب از خدنگ قاف شکاف چرخ دوز از سنان ناوک لاف ....
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۲۵ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.