کهنة
نویسه گردانی:
KHN
کهنة. [ ک َ هََ ن َ ] (ع اِ) ج ِ کاهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ کاهن ، به معنی فالگوی . (آنندراج ). ج ِ کاهن که به معنی غیب گوی و فالگیر باشد. (غیاث ). مردمان غیبگوی و فالگوی وکاهن و جادوگر. (ناظم الاطباء). رجوع به کاهن شود.
واژه های همانند
۱۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
کهنه سرا. [ ک ُ ن ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چلندر است که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
کهنه رند.[ ک ُ ن َ / ن ِ رِ ] (ص مرکب ) سخت گربز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهنه حریف . بسیار مکار و زیرک .
کهنه خری . [ ک ُ ن َ / ن ِ خ َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کهنه خر. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
کهنه دوز. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه جامه ٔ کهنه دوزد و وصله زند. مجازاً، مقلد. کهنه پرست . (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات ...
کهنه چین . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه از کوچه ها قطعات کهنه گرد کند تا از آن جامه کند یا جامه را پیوند کند. آنکه از کوچه ها پاره های ج...
کهنه پرست . [ ک ُ ن َ / ن ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) کهنه پرستنده . طرفدار آداب و سنن قدیم . مرتجع. (فرهنگ فارسی معین ).
کهنه پوش . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه جامه های کهنه ٔ دیگران پوشد: من کهنه پوش تو نیستم ۞ . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
شهر کهنه . [ ش َ رِ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. در جنوب این ده مزار شیخ فریدالدین عطار و نقاش معروف...
شهر کهنه . [ ش َ رِ ک ُ ن َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان قوچان است و از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده و در حدود 11234 ت...
شهر کهنه . [ ش َ رِ ک ُ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان بخش حومه ٔ شهرستان قوچان است و 2420 تن سکنه دارد. شهر قوچان در سابق در محل فعلی این ...