اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کهنة

نویسه گردانی: KHN
کهنة. [ ک َ هََ ن َ ] (ع اِ) ج ِ کاهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ کاهن ، به معنی فالگوی . (آنندراج ). ج ِ کاهن که به معنی غیب گوی و فالگیر باشد. (غیاث ). مردمان غیبگوی و فالگوی وکاهن و جادوگر. (ناظم الاطباء). رجوع به کاهن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۸ ثانیه
ده کهنه . [ دِه ْ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 42هزارگزی شمال خاوری ایذه . دارای 300 تن سکنه ...
ده کهنه . [ دِه ْ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیونیج بخش کرند شهرستان شاه آباد. واقع در 20هزارگزی شمال کرند. سکنه ٔ آن 130 تن . آب آن...
ده کهنه . [ دِه ْ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. واقع در 25هزارگزی جنوب اردل دارای 412 تن سکنه می ب...
حسن کهنه . [ ح َ س َ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد 20هزارگزی شمال خاوری بجنورد سر راه شوسه ٔ عمومی بج...
خانم کهنه . [ ن ُ ک ُ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 25 هزارگزی شمال باختری دژ شاهپور و دارای ...
زرند کهنه . [ زَ رَ دِ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش زرند است که در شهرستان ساوه و در دوهزارگزی جنوب باختری مرکز بخش واقع است ...
کهنه پوشی . [ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل کهنه پوش . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه پوش شود.
کهنه پیرا. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) که جامه های کهن را مرمت کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کهنه پیرایان صنع ازبهر نوعهدان باغ رزم...
کهنه پرستی . [ ک ُ ن َ / ن ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) طرفداری آداب و سنن قدیم . ارتجاع . (فرهنگ فارسی معین ).
کهنه چینی . [ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل کهنه چین . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه چین شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۴ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.