کیانی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کُیان . گنبدی . همچون چادر یا خیمه ٔ گرد و مدور.- چرخ کیانی ۞ ؛ آسمان . فلک . چرخ فلک . سپهر: الا تا که ...
کیانی . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کیان که جمع کی باشد، پس کیانی به معنی چیزی که لایق شاهان عظیم الشأن باشد. (غیاث ) (آنندراج ). منسوب ...
فر کیانی . [ ف َرْ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فره ٔ کیانی . خوره . خره . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نوری که از خدای تعالی بر خلایق فایز شود که ...
نگاه کنید به «پیشدادیان و کیانیان» در همین لغتنامه
کیانی کلاه . [ ک َ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاه کیانی . تاج کیانی . تاج شاهانه . تاج شاهی : به روز خجسته سر مهرماه به سر بر نهاد ۞ آن کیانی کلاه...
نگاه کنید به «پیشدادیان و کیانیان» در همین لغتنامه