اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کیفر

نویسه گردانی: KYFR
کیفر. [ ک َ /ک ِ ف َ ] (اِخ ) نام قلعه ای که آن را هیچکس نتوانستی گرفت جهت طلسمی که بر آن کرده بوده اند. (صحاح الفرس ،از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام قلعه ای است که در آن طلسمی بسته اند و هیچکس قدرت برگرفتن قلعه نیافته است . (برهان ). نام قلعه ای بود، و آن طلسمی داشته که هیچکس برگرفتنش قدرت نیافته . (فرهنگ جهانگیری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کیفر. [ ک َ / ک ِ ف َ ] (اِ) مکافات بدی . (فرهنگ رشیدی ). مکافات نیکی و مکافات بدی را گویند، و به عربی جزا خوانند. (برهان ). پاداش و جزای عم...
کیفر. [ ] (اِخ ) رودی است در بخارا. (تاریخ بخارا ص 39).
کیفر بردن . [ ک َ / ک ِ ف َب ُ دَ ] (مص مرکب ) به جزای عمل خود رسیدن . (فرهنگ فارسی معین ). مجازات یافتن . مکافات دیدن : مار راهرچند بهتر پرو...
کیفر دادن . [ ک َ / ک ِ ف َ دَ ] (مص مرکب ) جزای عمل کسی را به وی دادن . (فرهنگ فارسی معین ). به کیفر رسانیدن . مجازات کردن . به مکافات عم...
کیفر کشیدن . [ ک َ / ک ِ ف َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کیفر بردن . به جزای عمل خود رسیدن . مجازات یافتن . مکافات دیدن : در فروبست آن زن و خر ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.