گفتگو درباره واژه گزارش تخلف گاز نویسه گردانی: GAZ گاز. (فرانسوی ، اِ) ۞ فرانسوی مأخوذ از نام غزه موضعی در سوریه که پارچه ٔ مذکور در ذیل بدان منسوب است . جامه ٔ سخت نازک و لطیف و تابدار، بافته شده از پشم و ابریشم و غیره . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی گاز گاز. (اِ) به هندی علف را گاز خوانند و بسیار باشد که پارسیان سین را به زا بدل کنند خواه از لغت خود، خواه از لغت دیگر، بلکه در عربی نیز این... گاز گاز. (فرانسوی ، اِ) ۞ بخار. دم ۞ . جسمی هوایی که حجم و شکل معینی ندارد. صفت ممیزه ٔ آن خاصیت انبساط دائمی است . اگر به مایعی گرما بدهیم... گاز گاز.(اِ) مقراض بریدن طلا و نقره . مقراض . (صراح ). مقراض موچنه . مقراض کاغذ: مفرض و مفراض ، گاز که بدان آهن وسیم و زر تراشند. قِطاع . (منتهی ... گاز گاز. (اِ) صومعه ای که در سر کوه ساخته باشند، و به این معنی با کاف تازی هم آمده است . (برهان ). به این معنی اصح کاز است . رجوع به کاز و... گاز گاز. (اِ) اخذ و جر. (برهان ). گاز گاز. (اِ) غار و مغاره ٔ کوه . (برهان ). || جایی و سوراخی را نیز گویند که در کوه یا در زمین بکنند تا وقت ضرورت آدمی یا گوسفند در آنجا رود. (ب... گاز گاز. (اِ) بمعنی گاه است : گر کند هیچ گاز وقت گریزخیز ناگه به کوشش اندرمیز.خسروی . گاز گاز. (اِ) درخت صنوبر که ستون کنندش . (حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی از صحاح الفرس ). ۞ و در پهلوی گاس با سین است : یکی چادری جوی پهن و در... گاز گاز. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، در 170 هزارگزی جنوب کهنوج و 8 هزارگزی باختر راه مالرو و مارز به کهنوج .... گاز زدن گاززدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) دندان زدن . دندان فروکردن . فروبردن دندان . بریدن با دندان جزئی از چیزی را برای خوردن : خیار را گاز زدن ، سیب ر... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود