 
        
            گاو
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        GAW
    
							
    
								
        گاو. (اِخ ) دهی  است  جزء دهستان  کاغذکنان  بخش  کاغذکنان  شهرستان  هروآباد، واقع در 23 هزارگزی  خاوری  آغ  کند و 30 هزار و پانصدگزی  شوسه ٔ هروآباد به  میانه . کوهستانی  گرمسیر، مالاریائی ، دارای  323 تن  سکنه . آب  آن  از سه  رشته  چشمه ، محصول  آنجا غلات ، حبوبات ، سردرختی . شغل  اهالی  زراعت  و گله داری ، صنایع دستی ، جاجیم  و گلیم بافی ، راه  آن  مالرو است . (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران  ج  4).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        گاو. (اِ) از پیمانه ها معادل  دوپرثنها (پرسنگ ). (ایران  باستان  ص  1498).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گاو. (اِ) ایرانی  باستان : گاو  ۞ ، پهلوی : گاو  ۞ ، کردی : گا  ۞ . افغانی : گوا  ۞ . اُسِّتی : یگ   ۞ ، قوگ   ۞  (گاو ماده ). بلوچی : گک   ۞  گکس   ۞...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گاو. (اِخ )  ۞  نامی  است  که  در جبال  برانس (پیرنه ) بچندین  مسیل  داده  شده  است . از آن  جمله : گاودُوپُو است  که  در مِن  پِردو تشکیل  و بشکل  آب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گاو فیلمی ایرانی به کارگردانی داریوش مهرجویی و نویسندگی داریوش مهرجویی و غلامحسین ساعدی است که در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. این فیلم بر پایهٔ قصهٔ «گاو» از ک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چاه چرخ گاوی به لهجهٔ محلی (گاو و گوچه) ، یا «چرخاب» ، وسیلهای برای آبکِشی از آبِ جاری یا چاهِ آب. این وسیله با جریان آب یا نیروی حیوان یا انسان می...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گاوو. (اِ) گاو کوهی . (برهان ) (آنندراج ) (مخزن  الادویه ). گوزن . گاووی  ماه . گوزن  ماده .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گاو نر. [ وِ ن َ ] (اِ) ۞  ورزاو. ورزو. گاو ورزه . درازدنبال . ابوذیال . ابومزاحم : ثور؛ گاو نر. قینس ؛ گاو نر. هبرقی ؛ گاو نر دشتی . لهاق ؛ گاو نر سپ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گاو زر. [ وِ زَ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب )  ۞  صراحی  و ظرفی  است  که  از طلا به  هیأت  گاو ساخته  باشند. (برهان ). ظرفی  که  بصورت  گاو از زر سازند...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گاو زور. (اِ مرکب ) زور گاو. قوت  گاو : دشمن  به  گاو زور نخیزاندم  ولی چون  باد دوست  خیزد، برگ  خزان  منم . مسیح  کاشی  (از آنندراج ).دلاور بسرپنجه ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گاو رزه . [ وَ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) گاو یوغ دار که  بدان  شیار کنند. (ناظم  الاطباء). ورزه  گاو. گاو کار. گاوی  که  با آن  تخم  کارند.