اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گر

نویسه گردانی: GR
گر. [ گ َ ] (اِ) مقصودو مراد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) :
سپهر آراسته عیشت جهان افروخته عمرت
بمجد و فخر وجاه و بخت و عز و نام و کام و گر.

مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 143).


کار بی علم کام و گر ندهد
تخم بی مغز بار و بر ندهد.

حکیم سنایی (از آنندراج ).


طاغیان را کرده یکباره جدا بی کام و گر
یاغیان را کرده همواره بری از نام و نان .

عبدالواسع جبلی (از جهانگیری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
لعل گر. [ ل َ گ َ ] (ص مرکب ) کنایه از ایجادکننده ٔ لعل . (آنندراج ). سازنده ٔ لعل : سنبل او سنبله ٔ روزتاب گوهر او لعل گر آفتاب . نظامی .لعل فشان...
منش گر. [ م َ ن ِ گ َ ] (اِ مرکب ) رجوع به منش گردا شود.
موم گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) موم ساز. شمعساز. شماع . (ناظم الاطباء). موم ریز. موم ساز. شماع . شمعریز. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موم ریز و شماع شو...
کین گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) کینه و عداوت تیز و افزون . (آنندراج ). انتقام کشنده . منتقم . (فرهنگ فارسی معین ).
گر زدن . [ گ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) الو گرفتن . مشتعل شدن . گرازه کشیدن . گره زدن (در تداول مردم قزوین ).
گر خشک . [ گ َ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از جرب است . جرب یابس . خصف . رجوع به جرب شود.
گلخن گر. [ گ ُ خ َ گ َ ] (ص مرکب ) گلخن تاب . آنکه گلخن روشن کند. تونتاب : گرم رو سردچو گلخن گریم سردپی گرم چو خاکستریم . نظامی (مخزن الاسرار)...
مویه گر. [ مو ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) نوحه و زاری کننده . (ناظم الاطباء). نوحه کننده را گویند. (برهان ). نوحه گر. گریان . مویان .مویه کنان . نا...
مهره گر. [ م ُ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) آن که مهره سازد. (از آنندراج ) : چو باشد مهره گر را کار با پشم به یاقوت و زمرد کی نهد چشم .امیرخسرو.
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۲۳ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.