اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گردون

نویسه گردانی: GRDWN
گردون . [ گ َ ] (اِخ )ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، واقع در 32000گزی جنوب خاوری ساردوئیه و8000گزی باختر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه . این ده 7 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
گردون . [ گ َ ] (اِ) (از: گرد، گردیدن + ون ، پسوند فاعلی ) گردان . پهلوی ، ظاهراً گرتون ، گرتن ، ورتون ، ورتن ۞ . و رجوع به اساس اشتقاق فارسی ...
گردون . [ گ ُ دُ وِ ] (اِخ ) ۞ اسم ولایت کردوک ها رادر زمان اشکانیان و ساسانیان کُردون و گردون ضبط کرده اند و چون «اِن » ۞ را که از تصرفا...
گردون . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه ٔ شهرستان کرمان ، واقع در 53000گزی جنوب خاوری ساردوئیه ، سر راه مالرو ساردوئی...
گردون . [گ َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 26000گزی جنوب خاور زرقان ، کنار راه فرعی بند امیر به سلط...
گردون تک . [ گ َ ت َ ] (ص مرکب ) مرکب تیزتک . (آنندراج ). اسب تیزرو. (ناظم الاطباء) : کرد گزین زآن همه گردون تکان پنجهزار از صدوپانصد گران .میر...
گردون کش . [ گ َ ک َ/ ک ِ ] (نف مرکب ) ارابه کش . عراده برنده : اباپیل گردون کش و رنگ و بوی ز خاور بر ایران نهادند روی .فردوسی .ز گاوان گردون ک...
گردون وش . [ گ َوَ ] (ص مرکب ) آسمان گونه . مانند آسمان : وآن چنگ گردون وش سرش ده ماه نو خدمتگرش ساعات روز و شب درش مطرب مهیا داشته .خاقان...
گردون همت . [ گ َ هَِ م ْ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از بلندهمت است . (آنندراج ) : موج ممکن نیست بی دریا شود صورت پذیرهاله ٔ آغوش گردون همتان بی م...
هفت گردون . [ هََ گ َ ] (اِ مرکب ) هفت آسمان . هفت چرخ . هفت فلک . هفت کحلی : جلالش برنگیرد هفت گردون سپاهش برنتابد هفت کشور. عنصری .بر سرش ناگهان...
گردون سیر. [ گ َ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) مسافر در آسمانها. (ناظم الاطباء). گردون سوار.
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.