 
        
            گرم 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        GRM 
    
							
    
								
        گرم . [ گ َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  گاوکان  بخش  جبال  بارز شهرستان  جیرفت  واقع در 90000 هزارگزی  جنوب  خاوری  مسکون  و 11000گزی  شمال  راه  مالرو سبزواران  کروک . هوای  آن  گرم  و دارای  100 تن  سکنه است . آب  آنجا از چشمه  و قنات  تأمین  میشود. محصول  آن  غلات  و خرما و شغل  اهالی  زراعت  و صنایع دستی  آنان  قالی بافی  بدون  نقشه  و راه  آن  مالرو است . مزارع  گرم ریزو کنارپز جزء این  ده  است . طایفه ٔ رئیسی  در زمستان  در این  ده  ساکنند. (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران  ج  8).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        گرم دار. [ گ ُ ] (نف  مرکب ) غم خوار : گرمدارانت  ترا گوری  کنندکشکشانت  در تگ  گور افکنند. مولوی  (مثنوی ).رجوع  به  گُرم  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گرم خان . [ گ َ ] (اِخ ) دهی  است  مرکز دهستان  گرمخان  بخش  حومه ٔ شهرستان  بجنورد، واقع در 18 هزارگزی  شمال  خاوری  بجنورد. سر راه  شوسه ٔ عمومی  بج...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گرم آلت . [ گ َ ل َ ] (اِ) رجوع  به  گرمالت  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        انجام عملیات با استفاده از شعله یا حرارت مانند جوشکاری و برشکاری با گاز یا برق
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دَمت گرم!. عبارتی است بسیار عامیانه به معنی «زنده باشی!». واژه دَم بمعنی نفس است و گرمیِ نفس دلالت می کند بر حیات و زنده بودن انسان (و همچنین موجودات ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نیم گرم . [ گ َ ] (ص  مرکب ) شیرگرم . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فاتر. هر مایعی  که  گرمی  آن  مانند شیر تازه  دوشیده  باشد. (ناظم الاطباء). نه  گرم  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گرم گوی . [ گ َ ] (نف  مرکب ) گوینده ٔ سخنان  نرم  و ملایم . آنکه  سخنی  دلفریب  گوید. گوینده ٔ سخنان  شیوا و دلچسب . ملیح  : چو کافور موی  و چو گلبرگ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گرم ناب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  لیشه پاره  بخش  کلیبر شهرستان  اهر، واقع در 17هزاروپانصدگزی  باختر کلیبر و 18هزارگزی  شوسه ٔ اهر به  کلی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گرم نفس . [ گ َ ن َ ف َ] (ص  مرکب ) آنکه  دم  گیرا دارد. (آنندراج ). آنکه  دارای  نفس  قوی  و گیرا باشد. (ناظم  الاطباء) : در هر جگری  شوری  از این  گ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گرم رود. [ گ َ ] (اِخ ) از جمله ٔ دهات  تنکابن  است  که  آن  را رمک  هم  میگویند. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران  و استراباد رابینو ص  144).