اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گوار

نویسه گردانی: GWʼR
گوار. [ گ ُ ] (نف ) مخفف گوارا است که نقیض گلوگیر باشد، و آن هر چیز بود از خوردنی و آشامیدنی که در حلق به آسانی رود و زود هضم شود. (برهان ). هر چیز خوش ذائقه و زودهضم ، و آن را خوشگوار گویند. (آنندراج ) :
تشنه می گوید که کو آب گوار
آب می گوید که کو آن آبخوار.

مولوی .


رجوع به گوارا و گواران شود.
- آسان گوار ؛ خوشگوار. سهل گوار.
- بدگوار ؛ آنچه دیر هضم شود.
- به گوار بردن ؛ هضم کردن : و شهوت طعام بفزاید و طعام رابه گوار برد (یعنی شراب ). (الابنیة عن حقایق الادویة).
- حیوان گوار ؛ حیات بخش :
بیا ساقی آن آب حیوان گوار
به دولت سرای سکندر سپار.

نظامی .


- خوشگوار ؛ آسان گوار. سهل گوار. که زود هضم شود. شیرین و لذیذ. خوشمزه . مطبوع :
چو خواهد می خوشگوارش دهند.

نظامی .


که چشمه کند خورد را خوشگوار.

نظامی .


دلا اگرچه که تلخ است بیخ صبر ۞ ولیک
چو بر امید وصال است خوشگوار آید.

سعدی .


- دشگوار ؛ ناگوار. بدگوار.
- دیرگوار ؛ آنچه دیر هضم شود. آنچه گلوگیر باشد : شفتالو چندانکه جِرمش سخت تر بود دیرگوار باشد. (نزهة القلوب ).
- روشن گوار ؛ خوشگوار :
نخورده میی دید روشن گوار
یکی باغ دربسته پر سیب و نار.

نظامی .


- سهل گوار ؛ خوشگوار.که آسان از گلو پایین رود و هضم شود.
- شیرین گوار ؛ شیرین . خوشگوار. آسان گوار :
نگویم می لعل شیرین گوار
که زهر از کف دست او نوش بود.

سعدی (طیبات ).


تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایش است
روی ترش گر کنی ضرب تو شیرین گوار.

سعدی (طیبات ).


- ناگوار ؛ بدگوار. که دیر هضم شود. که به آسانی از گلو پایین نرود :
ز خرما بدستی بود تا به خار
که این گلشکر باشد آن ناگوار.

نظامی .


- ناخشگوار؛ ناخوشگوار. ناگوار. بدگوار.
- نوشگوار ؛ شیرین گوار. خوشگوار.
|| (اِ) سبدی بزرگ که باغبانان دارند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). کوار. کواره . گواره :
گوارت بیارم ۞ که زر کن شمار ۞
نگویم که خاک آور اندر گوار.

اسدی .


رجوع به کوار و کواره و گواره شود. || (اِخ ) طایفه ای از صحرانشینان باشند در هندوستان . (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
گوار. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک که در 40 هزارگزی شمال خاوری سربند و 8 هزارگزی راه عمومی واقع شده ...
نوش گوار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) خوش گوار. (آنندراج ). در گوارائی چون آب زندگانی ، زیرا که چشمه ٔ نوش آب حیوان است . (فرهنگ فارسی معین ). گوارا : ...
آسان گوار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) سریعالهضم . سریعالانهضام .
انده گوار. [ اَ دُه ْ گ ُ ] (نف مرکب ) اندوه بر. که اندوه گوارا کند : از سر دلسوزگی فاخته آمد بمن داد مرا از سخن شربت انده گوار.عمادی شهریاری ...
شیرین گوار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) سریعالهضم . (ناظم الاطباء). خوشگوار. گوارا : نگویم می لعل شیرین گوارکه زهر از کف دست او نوش بود. سعدی .تیغ جفا گ...
ناخوش گوار. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (ص مرکب ) هرغذای عسیرالهضم که دیر تحلیل رود و گوارا نباشد. (ناظم الاطباء). || بی مزه . بی نمک . که موافق ...
نوشین گوار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) نوشین . خوشگوار. گوارا : روز یک نیمه کمند و مرکبان تیزتک نیم دیگر مطربان و باده ٔ نوشین گوار.فرخی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.