اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گوک

نویسه گردانی: GWK
گوک .(اِ) تکمه را گویند و معرب آن قوقه بود. (جهانگیری ). به معنی تکمه است و معرب آن قوقه است . (انجمن آرا). تکمه ٔ گریبان باشد و آن را گوی گریبان هم می گویند.(برهان ). شکل قدیم گو، گوی . (حاشیه ٔ برهان ). رجوع به گوکه و گوگ شود. || دانه های سختی که در اعضا بهم می رسد و درد نمی کند و عربان ثؤلول خوانندش . (برهان ). گوکه . (حاشیه ٔ برهان ). دانه ها باشد که براعضای آدمی برآید و پخته نشود و آن را ازخ نیز گویند. (جهانگیری ). زگیل . زخ . آزخ . آژخ . بالو. پالو. گندمه . و رجوع به گوکه و گوگ شود. || گوساله که بچه ٔ گاو باشد. (از برهان ). گوکه طبری گوک ۞ (گوساله ). (واژه نامه 664) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). گوساله را نیز گوک و گوکه گفته اندو اصل در آن گاوک بوده به کاف تصغیر در طبرستان مستعمل است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به گوک شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
گوک . [ گ َ وَ] (اِ مصغر) مغاک و خندق کوچک . (آنندراج ) (غیاث ).
گوک . (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان گوک بخش شهداد شهرستان کرمان . واقع در 100هزارگزی جنوب شهداد، سر راه فرعی کرمان به شهداد. کوهستانی ، سردسیر و...
گوک . (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان . این دهستان در جنوب شهداد واقع شده و حدود آن بشرح زیر است . از شمال به دهستان حومه...
گوک. (زبان مازنی )، گوساله .
به ضم گ. استخوان لگن در گویش کازرونی(ع.ش)
گوک سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقع در خاور جاسک و 10000گزی جنوب راه مالرو جاسک به چاه بهار ا...
تل گوک . [ ت ُ گ ُ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاپور است که در بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
باغ گوک . [ گ ُ وْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیور بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 48 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 11 هزارگزی جنوب را...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.