اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لات

نویسه گردانی: LAT
لات . [ ت َ ] (ع حرف ) کلمه ٔ نفی به معنی لیس . و قوله تعالی : لات حین مناص (قرآن 3/38)؛ یعنی نیست گریزگاه ۞ و التاء زائدة کما فی ثمت و رُبت او شبهوا لات بلیس و اضمروا فیها اسم الفاعل و لا تکون الامع حین و قد تحذف و هی مرادة کما فی قول مازن بن مالک : حنت و لات هنت وانی لک مقروع . و قال ابوعبیدة هی لا و التاء. انما زادت فی حین و کذلک فی تلان ۞ و ان نسبت مفردة و استدل بانه و جدها فی الامام و هو مصحف عثمان مختلطة بحین فی الخط. کقول الشاعر:
العاطفون تحین ما من عاطف
المطعمون زمان ما من مطعم .

(منتهی الارب ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لات و لوت . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لات و پات . رجوع به لات شود : قومی همه مرد لات و لوتندباد جبروت در بروتند. خاقانی .- لات و لوت و...
لات فردان . [ ] (اِخ ) نام شعبه ای از حبله رود به ناحیه ٔ خوار که از جنوب ارادان گذرد.
لات کیاسر. [ س َ ] (اِخ ) نام ده کوچکی از بخش کرج شهرستان طهران دارای 12 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
لات کردوان . [ ک َ ] (اِخ ) نام شعبه ای از حبله رود به ناحیه ٔ خوار که از مشرق ریکان گذرد.
لاط. [ لاطط ] (ع ص ) مرد پلید: لاطٌ ملطٌ؛ آنکه خود خبیث باشد و یارانش نیز خبیث . (منتهی الارب ).
لأط. [ ل َءْطْ ] (ع مص ) فرمودن چیزی یا کسی را به کاری و ستهیدن در آن . || گریزان وشتابان گذشتن و التفات نکردن . || سخت و دشوار شدن ...
لعط. [ ل َ ] (ع اِ) خطی که حبشیان بر روی کشند. ج ، العاط. (منتهی الارب ).
لعط. [ ل َ ] (ع مص ) بر پهنای گردن کسی را داغ کردن . || تمام خواستن و نگاه داشتن حق کسی را. || تیر انداختن بر کسی . || چشم زخم رسان...
لعط. [ ل َ ] (ع اِ) پهلوی دیوار وکوه که به مقابلش روند و گذر کنند. (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.