لات
نویسه گردانی:
LAT
لات . (ص ، اِ) آنکه هیچ ندارد. که هیچ مال ندارد. سخت بی چیز. (در تداول عوام ). || مردی بی سروپا. مردی سخت رذل . و در تداول لوطیان دشنام گونه ای است به معنی فقیرِ بَد. || (اصطلاح شطرنج ) آنکه هیچ مهره برای او نمانده جز شاه . یا شاه با یک یا دو پیاده . قسمی باختن در شطرنج که همه ٔ مهره ها زده شده باشد. مقابل مات . || گلابه . گل سخت نرم و بی ماسه و شن که سیل یا رودخانه آرد (در تداول عامه ). لای . لا. حَماء. گل یا خاکی سخت نرم که چون دردی سیل یا شراب یا آب و مایع دیگر برجای ماند. دُردی . || لات ِ لات (در) باز، چهارطاق ، لات و پات . رجوع به لات و پات شود.
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لات و لوت . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لات و پات . رجوع به لات شود : قومی همه مرد لات و لوتندباد جبروت در بروتند. خاقانی .- لات و لوت و...
لات فردان . [ ] (اِخ ) نام شعبه ای از حبله رود به ناحیه ٔ خوار که از جنوب ارادان گذرد.
لات کیاسر. [ س َ ] (اِخ ) نام ده کوچکی از بخش کرج شهرستان طهران دارای 12 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
لات کردوان . [ ک َ ] (اِخ ) نام شعبه ای از حبله رود به ناحیه ٔ خوار که از مشرق ریکان گذرد.
لاط. [ لاطط ] (ع ص ) مرد پلید: لاطٌ ملطٌ؛ آنکه خود خبیث باشد و یارانش نیز خبیث . (منتهی الارب ).
لأط. [ ل َءْطْ ] (ع مص ) فرمودن چیزی یا کسی را به کاری و ستهیدن در آن . || گریزان وشتابان گذشتن و التفات نکردن . || سخت و دشوار شدن ...
لعط. [ ل َ ] (ع اِ) خطی که حبشیان بر روی کشند. ج ، العاط. (منتهی الارب ).
لعط. [ ل َ ] (ع مص ) بر پهنای گردن کسی را داغ کردن . || تمام خواستن و نگاه داشتن حق کسی را. || تیر انداختن بر کسی . || چشم زخم رسان...
لعط. [ ل َ ] (ع اِ) پهلوی دیوار وکوه که به مقابلش روند و گذر کنند. (منتهی الارب ).