لاج
نویسه گردانی:
LAJ
لاج . (اِخ ) دهی از دهستان رود میان خواف ، بخش خواف ، شهرستان تربت حیدریه واقعدر پنج هزارگزی شمال باختری رودسر، کنار راه شوسه ٔ عمومی تربت به نیازآباد، جلگه ای ، گرمسیر، دارای 24 تن سکنه محصول آن غلات و پنبه ، شغل زراعت ، راه اتومبیل رو و آبش از قنات است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
لاج . (اِ) رشوت . پاره . || (ص ) برهنه و عریان . (برهان ). عور. بی پوشاک . لوت . لخت . روت . عریان : بر سر نور عشق بینی تاج اندرآن دم که عشق ...
لاج . (اِ) (اسپانیائی الاش یا الش ۞ ، لاتینی هالکس ) ۞ نوعی ماهی ۞ .
لعج . [ ل َ ] (ع مص ) خلیدن و گذشتن در سینه ٔ کسی . (منتهی الارب ). خلیدن چیزی در دل . (منتخب اللغات ). || سوختن پوست . || سوختن حب کسی ...
لعج . [ ل َ ع َ ] (ع اِمص ) عشق سوزان . (دزی ).