لاد
نویسه گردانی:
LAD
لاد. (اِخ ) محمد دهلوی او راست : مؤیدالفضلاء در لغت فارسی و عربی و ترکی که در نول کشور به سال 1302 هَ .ق . به طبع رسیده است .
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لاد. (اِ) دیوار از گل برآورده . دیوار. چینه . چینه ٔ دیوار. (تفلیسی ). دیواری باشد که از گل بر هم نهاده بود و گویند به چینه برآورده است و به...
لاد. (اِخ ) نام شهر لار بوده است در قدیم و این زمان دال براء تبدیل یافته . (برهان ) : سپاهان به گودرز کشواد دادبه گرگین میلاد هم لاد داد. ...
لاد. [ لادد ] (ع ص ) سخت خصومت کننده . (منتهی الارب ).
لاد از لاد افکندن . [ اَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زیر و زبر کردن : جاودان زی و همین رسم و همین عادت دارخانه ٔ قرمطیان را بفکن لاد از لاد.فرخی .
لاد از لاد برگشادن .[ اَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) ویران کردن : بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای حصارهای قوی برگشاده لاد از لاد.فرخی .
لایه یا لایههایی از بافتی هستند که به آنها مریستم(سرلاد) جانبی نیز میگویند. این بافت مسوول رویش ثانویه گیاه میباشد. (به انگلیسی:cambium)
بی لاد. (ص مرکب ) (از: بی + لاد، بن و پی دیوار) بی بن و بنیاد. (از حاشیه ٔ دیوان ناصرخسرو) : بچشم سر یکی بنگر سحرگاه بر این دولاب بی دیوار ...