لاد. (اِ) دیوار از گل  برآورده . دیوار. چینه . چینه ٔ دیوار. (تفلیسی ). دیواری  باشد که  از گل  بر هم  نهاده  بود و گویند به  چینه  برآورده  است  و به...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لاد. (اِخ ) نام  شهر لار بوده  است  در قدیم  و این  زمان  دال  براء تبدیل  یافته . (برهان ) : سپاهان  به  گودرز کشواد دادبه گرگین  میلاد هم  لاد داد. ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لاد. [ لادد ] (ع  ص ) سخت  خصومت  کننده . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لاد. (اِخ ) محمد دهلوی  او راست : مؤیدالفضلاء در لغت  فارسی  و عربی  و ترکی  که در نول کشور به  سال  1302 هَ .ق . به  طبع رسیده  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لاد از لاد افکندن . [ اَ اَ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) زیر و زبر کردن  : جاودان  زی  و همین رسم  و همین  عادت  دارخانه ٔ قرمطیان  را بفکن  لاد از لاد.فرخی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لاد از لاد برگشادن .[ اَ ب َ گ ُ دَ ] (مص  مرکب ) ویران  کردن  : بتان  شکسته و بتخانه ها فکنده  ز پای حصارهای  قوی  برگشاده  لاد از لاد.فرخی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لایه یا لایههایی از بافتی هستند که به آنها مریستم(سرلاد) جانبی نیز میگویند. این بافت مسوول رویش ثانویه گیاه میباشد. (به انگلیسی:cambium)
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بی لاد. (ص  مرکب ) (از: بی  + لاد، بن  و پی  دیوار) بی  بن  و بنیاد. (از حاشیه ٔ دیوان  ناصرخسرو) : بچشم  سر یکی  بنگر سحرگاه بر این  دولاب  بی دیوار ...