لاک 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        LAK 
    
							
    
								
        لاک .(ع  حرف  ربط) مخفف  لکن . شمس  قیس  در المعجم  آرد: «لاک »و «لکن » و «ولی » هر سه  مستعمل  است . «لکن » به  اتفاق  لفظی  تازی  است  [ در اصل  ] نون  لکن  مشدد [ است  ] و تخفیف  را ساکن  در لفظ می آرند و ضرورت  شعر را نیز، و نون  اسقاط میکنند و لاک  میگویند چنانک  شعر : 
و لاک  اسقنی  ان  کان  ماؤک  ذافضل ؛ به معنی  ولکن  اسقنی . (المعجم  چ  تهران  ص 234).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        لاک . (اِ) تغار چوبین  که آرد سرشند در آن . نقیر. تغار. کاسه  و کاسه ٔ چوبین . (برهان ) (آنندراج ). لاوَک . ظرف  چوبی  که  با چرخهای  آبی میتراشند و ی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حشره لاک آن قدر فراوان یافت می شود که شاخه های درختان را از شیره بدن خود خیس خیس می کنند.  برای جمع آوری شیره ها، در ماه اول و آخر تابستان،  این شاخه ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        61. در Wu lu      نوشته چان پو (Čan Po)      در سر آغازهای  سده  چهارم، متن زیر درباره موضوع ’’مورچه لاک‘‘ )     (yi tsi آمده است:8 ’’در سرزمین  کوـ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لک، لاک
Lac Seed
به فارسی لاک نامند؛ صمغ نباتی است که در مملکت هند و بنکاله به هم میرسد و از سر شاخههای بعضی اشجار بر میآید و منعقد میگردد و سرخ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لاک /lāk/ (اسم) ۱. صمغی سرخرنگ که از بعضی درختان بهدست میآید و غالباً مانند شیره از سرشاخه میتراود و منعقد میگردد و گاهی به درشتی لیمو میشود؛ ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بن لاک . [ ب ُ ] (اِ مرکب )لک ، بن لاک  باشد و لکا باز پس  مانده  بود و در دسته های کارد بکار رود. لک  که  دسته های  کارد بدان  سخت  کنند. (از حاشیه ٔ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لاک تاش . (اِخ ) نام  دیهی  به  هزارجریب  مازندران . (مازندران  و استراباد رابینو ص 124 بخش  انگلیسی ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سنگ پشت در همین لغت نامه؛ لاکپشتها خزندگانی هستند از راستهٔ لاکپشتسانان (Testudines).
بیشتر بدن لاکپشتها بهوسیله یک استخوان یا صدف غضروفی حف...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طشت لاک . (مازنی )،  طشت چوبی و یا  تشت چوبی. در گذشته  نه چندان دور  پیش از دهه پنجاه ،  درخانه های  مازندرانی ها  "طشت لاک" بسیاریافت میشد و از آن ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لاک تراش . [ ت َ ] (نف  مرکب ) آنکه  لاک  سازد.