لای
نویسه گردانی:
LAY
لای . (اِخ ) نام محلی به هزارجریب مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی ).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
چشمه لای . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از دهات دماوند است که مسافت آن تا شهر دماوند قریب نیم فرسخ است و ملک حاجی ...
لای گردو. [ گ ِ ] (اِخ ) دیهی سیزده فرسنگ میان جنوب و مشرق نی ریز. (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی از دهستان کوهستان بخش داراب ، شهرستان فسا. واقع...
لای زنکو. [ زَ ] (اِخ ) نام محلی به یازده فرسخی میانه ٔ شمال و مشرق شهر داراب . (فارسنامه ٔ ناصری ).
لای سیاه . (اِخ ) نام نهری در فارس ، فاضل آب چشمه های بلوک بیضا جمع شده و رودخانه گشته از میان بلوک بیضا و رامجرد گذشته در صحرای آهو چرزر...
لای زنگان . [ زَ ] (اِخ ) ده بزرگی از دهستان کوهستان ، بخش داراب شهرستان فسا. واقع در 54 هزارگزی خاوری داراب . کوهستان . سردسیر. دارای 2335 ...
لای گردولر. [ گ ِ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهستان بخش داراب ، شهرستان فسا. واقعدر 84 هزارگزی داراب . معتدل و مالاریائی . دارای 151 تن سکن...
لای رودبار. (اِخ ) دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه شهرستان ساری واقع در 4 هزارگزی شمال کیاسر و 42 هزارگزی جنوب بهشهر. کنار رودخانه ٔ ز...
لای چین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زنده به میان دیوار نهادن . به گچ گرفتن . به گل گرفتن .
خای لای تخن . [ ] (اِخ ) نام محلی است بفاصله ٔ 37 هزارگزی جنوب غربی کشک از حکومت درجه ٔ 2 کشک و قره تپه حکومت بادغیسات ولایت هرات ، واق...
چوب لای چرخ گذاشتن؛ میان پره های گردونه قطعه چوبی قرار دادن تا از حرکت آن جلوگیری کند. - || مجازاً، سنگ پیش پاانداختن . ایجاد مانع کردن، در مقابل پیشر...