اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لأط

نویسه گردانی: LAṬ
لأط. [ ل َءْطْ ] (ع مص ) فرمودن چیزی یا کسی را به کاری و ستهیدن در آن . || گریزان وشتابان گذشتن و التفات نکردن . || سخت و دشوار شدن بر کسی . || تیر زدن بر کسی . || وام بازخواستن و ستهیدن در آن . || دیر نگریستن به کسی چندانکه دور رود و از نظر غائب شود. || به چوب دستی زدن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نرم لات . [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
لات وپات . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) سخت بی چیز و فقیر. لات و لوت . || بتمامه باز. لات ِ لات .- درها را لات و پات گذاشتن ؛درهائی را که ...
لات و لوت . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لات و پات . رجوع به لات شود : قومی همه مرد لات و لوتندباد جبروت در بروتند. خاقانی .- لات و لوت و...
لات کیاسر. [ س َ ] (اِخ ) نام ده کوچکی از بخش کرج شهرستان طهران دارای 12 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
خشک لات . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در بیست هزارگزی جنوب خاوری رودسر و یک هزارگزی راه شوسه ر...
لات فردان . [ ] (اِخ ) نام شعبه ای از حبله رود به ناحیه ٔ خوار که از جنوب ارادان گذرد.
گنده لات. لات برزگ. "فروغ، در کودکی و قبل از بلوغ، خیلی پسر مآب بود. یعنی می خواست ثابت کند که از پسرها چیزی کم ندارد. از بیخ دیوار بالا می رفت، ب...
لات کردوان . [ ک َ ] (اِخ ) نام شعبه ای از حبله رود به ناحیه ٔ خوار که از مشرق ریکان گذرد.
شبخوس لات . [ ش َ خُس ْ ] (اِخ )دهی از دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان . 240 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ محلی و محصول آن برنج ،...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.