لث
نویسه گردانی:
LṮ
لث . [ ل َ ثِن ْ ] (ع ص ) ثوب ٌ لَث ؛ جامه ٔ نمناک . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
لث . [ ل َث ث ] (ع اِ) تری . نم . || تری روز. (؟) (منتهی الارب ).
لث . [ ل َث ث ] (ع مص ) ستهیدن . || مقیم بودن بجایی . || پیوسته باریدن باران . || نم رسیدن درخت را. (منتهی الارب ).
لث ء. [ ل َث ْءْ ] (ع مص ) آب خوردن سگ از خنور و جز آن . (منتهی الارب ).
لس . [ ل َس س ] (ع مص ) خوردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (زوزنی ). || لیسیدن . || به پتقوز برکردن ستور گیاه را. (منتهی الارب ). نتفته ...
لس . [ ل َ ] (ص ) مفلوج . به فالج شده . فالج زده . مبتلی به فالج . || مُسترخی .
لس . [ ل ُ ] (اِ) لت . لس خورده ، لت خورده ؟ : همچنانکه اهل دلی که او را گوهری باشد شخصی را بزند و سر و بینی و دهان بشکند همه گویند که این ...
لس . [ ل ِ ] (اِخ ) ۞ نام رودخانه ای به بلژیک که به رود موز ۞ ریزد و 84 هزار گز درازا دارد.
لص . [ ل ُص ص / ل ِص ص / ل َص ص ] (ع ص ، اِ) دزد (اصمعی گوید: به ضم اوّل اصح است ). ج ، لصوص ، لصاص . (منتهی الارب ). سارق . || قاتل . مردم...
لص . [ ل َص ص ] (ع مص ) در پرده کردن چیزی را. || بستن در را. بر هم داشتن در را. (منتهی الارب ). پیش کردن در را.
لس بس . [ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) ۞ نام جزیره ای در دریای اژه یا بحرالجزائر. داریوش بزرگ آن را تسخیر کرده است . (ایران باستان ج 1 ص 655 و 692)....