گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لس نویسه گردانی: LS لس . [ ل ِ ] (اِخ ) ۞ نام رودخانه ای به بلژیک که به رود موز ۞ ریزد و 84 هزار گز درازا دارد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی لس لس . [ ل َس س ] (ع مص ) خوردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (زوزنی ). || لیسیدن . || به پتقوز برکردن ستور گیاه را. (منتهی الارب ). نتفته ... لس لس . [ ل َ ] (ص ) مفلوج . به فالج شده . فالج زده . مبتلی به فالج . || مُسترخی . لس لس . [ ل ُ ] (اِ) لت . لس خورده ، لت خورده ؟ : همچنانکه اهل دلی که او را گوهری باشد شخصی را بزند و سر و بینی و دهان بشکند همه گویند که این ... لس بس لس بس . [ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) ۞ نام جزیره ای در دریای اژه یا بحرالجزائر. داریوش بزرگ آن را تسخیر کرده است . (ایران باستان ج 1 ص 655 و 692).... فرک لس فرک لس . [ ف ِ رِ ل ِ ] (اِخ ) والی سلوکی فارس که در آغاز کار اشکانیان بر آن ایالت فرمان میرانده است . (از ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2197... پانگ لس پانگ لس . [ ل ُ ](اِخ ) (دکتر) ۞ یکی از قهرمانان کتاب کاندید ولتر و آن تجسم اصل : لیس فی الامکان ابدع مماکان است که به غلط به لیبنیتز نس... لس شدن لس شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به فالج مبتلی گشتن . فالج شدن . بی حس شدن . لمس شدن . و نیز رجوع به لس شود. لس و لوس لس و لوس . [ ل َ س ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به لس شود. من تین یی لس متز من تین یی لس متز. [ م ُ ل ِ م ِ ] (اِخ ) ۞ مون تین یی لس متز. مرکز بخشی است که در متز، مرکز ایالت موزل ۞ فرانسه واقع است و 26638 تن سک... لث لث . [ ل َث ث ] (ع اِ) تری . نم . || تری روز. (؟) (منتهی الارب ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود