اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لح

نویسه گردانی: LḤ
لح . [ ل َح ح ] (ع مص ) برچفسیدن . || نزدیک و ملصق گردیدن خویشی و قرابت . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
پاراک له . [ ل ِ ] (اِخ ) ۞ صومعه ای که آبِلارنزدیک نوژان سورسن بساخت و هلوئیز راهبه ٔ آن بود.
غفراﷲ له . [ غ َ ف َ رَل ْ لا هَُ ل َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) یعنی خدای گناه او را ببخشد. این جمله را در مقام دعا درباره ٔ غایب به کار ...
فی له تر. [ ل ِ ت ِ ] (اِخ ) فیلِتِر. شخصی است که در پرگام یکی از شهرهای آسیای صغیر دولتی تأسیس کرد و آن را از قلمرو جانشینان اسکندر جدا و...
قبحاً له . [ ق ُ / ق َ حَن ْ ل َ ] (ع جمله ٔاسمیه ٔ نفرینی ) جمله ٔاسمی در مقام نفرین به کار رود؛ زشتی باد بر او. (منتهی الارب ). گویند: قبحاً ...
له کردن . [ ل ِه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خُرد و نرم سائیدن چنانکه گوشت را در هاون .- دک و پوزش را له کردن ؛ خرد وخاکشی ساختن .- له و لورده ...
له لورده . [ ل ِ هَِ ل َ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) له و لورده . سخت خرد و درهم شکسته و رجوع به له و نیز له و لورده شود.
این واژه تازى (اربى) است به معناى کسى که دربرابرش تعهدى شده و میتوان بجاى آن از واژه ى پدیستان پَدَش Padistan padash (به ساختار پهلوى: متعهد به/براى ا...
این واژه تازى (اربى) است و بهتر است بجاى آن بویژه در دانش حقوق از واژه هاى مَرْجیک پَدَش Marjik padash (مَرْج:کردى: شرط + ایکik (پهلوى : صفت مفعول...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.