گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لحا نویسه گردانی: LḤA لحا. [ ل ُ ](اِخ ) لُحاء. رجوع به لُحاء (اِخ ) شود : چون گندنا ز روی زمین دشمنان دین سر برزدند از حد چین تا حد لحا.سوزنی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی لحاء لحاء. [ ل َ ] (ع اِ) ۞ پوست درخت . (منتهی الارب ). پوست بیخ نباتات و ریشه های باریک آن است . (فهرست مخزن الادویه ) ۞ . لحاء لحاء. [ ل ِ ] (ع مص ) ملاحات . با هم خصومت و نزاع کردن و دشنام دادن . (منتهی الارب ). لحاء لحاء. [ ل ُ ](ع اِ) ج ِ لحیة. (معجم البلدان ذیل لحاء) (غیاث ). لحاء لحاء. [ ل ُ ] (اِخ ) لحا. نام رودباری است از یمامةبسیارکشت و نخل از آن مردم عنزة. (معجم البلدان ). لها لها. [ ل َ ] (ع حرف جر + ضمیر) (از: لََ + ها) برای او (زن ). لها لها. [ ل َ ] (ع اِ) لهاة. (منتهی الارب ): فان اللها تفتح باللهی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 281). لهاء لهاء. [ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ لهاة. (منتهی الارب ). لهاء لهاء. [ ل ُ ] (ع اِ) لهاء ماءة؛ مقدار یکصد. (منتهی الارب ). لهع لهع. [ ل َ هََ ] (ع مص ) به هر یک انس گرفتن . || گستاخ شدن . || به تکلف فصیح شدن . || لب پیچیدن در سخن . (منتهی الارب ). لهع لهع. [ ل َ هَِ ] (ع ص ) مرد به هر یک انس گیرنده . || مرد گستاخ . (منتهی الارب ). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود