اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لحاء

نویسه گردانی: LḤAʼ
لحاء. [ ل ُ ](ع اِ) ج ِ لحیة. (معجم البلدان ذیل لحاء) (غیاث ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
لحاء. [ ل َ ] (ع اِ) ۞ پوست درخت . (منتهی الارب ). پوست بیخ نباتات و ریشه های باریک آن است . (فهرست مخزن الادویه ) ۞ .
لحاء. [ ل ِ ] (ع مص ) ملاحات . با هم خصومت و نزاع کردن و دشنام دادن . (منتهی الارب ).
لحاء. [ ل ُ ] (اِخ ) لحا. نام رودباری است از یمامةبسیارکشت و نخل از آن مردم عنزة. (معجم البلدان ).
لهاء. [ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ لهاة. (منتهی الارب ).
لهاء. [ ل ُ ] (ع اِ) لهاء ماءة؛ مقدار یکصد. (منتهی الارب ).
لحا. [ ل ُ ](اِخ ) لُحاء. رجوع به لُحاء (اِخ ) شود : چون گندنا ز روی زمین دشمنان دین سر برزدند از حد چین تا حد لحا.سوزنی .
لها. [ ل َ ] (ع حرف جر + ضمیر) (از: لََ + ها) برای او (زن ).
لها. [ ل َ ] (ع اِ) لهاة. (منتهی الارب ): فان اللها تفتح باللهی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 281).
لهع. [ ل َ هََ ] (ع مص ) به هر یک انس گرفتن . || گستاخ شدن . || به تکلف فصیح شدن . || لب پیچیدن در سخن . (منتهی الارب ).
لهع. [ ل َ هَِ ] (ع ص ) مرد به هر یک انس گیرنده . || مرد گستاخ . (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.