لخ
نویسه گردانی:
LḴ
لخ . [ ل َ خِن ْ ] (ع ص ) (بعیرٌ...)، شتر که یک زانوی آن از دیگری بزرگتر باشد. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لخ . [ ل َخ خ ] (ع مص ) سخن سربسته و مشتبه گفتن . || رسیدن به کوه و برآمدن بر آن . || میل کردن در حفر و کج و مائل کندن . || خوشبویی ...
لخ . [ ل ُ ] (اِ) کخ است و آن علفی باشد که در آب روید و تیزی دارد بر سر آن مانند پشم چیزی جمع شده و آن را داخل آهک رسیده کنند و در حوضها...
لخ . [ ل ُ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر امروءالقیس : و قد عمرَ الروضات حول مخططالی اللخ مرأی من سعاد و مسمعا.(معجم البلدان ).
لخ . [ ل ُ ] (اِ) ۞ کزنفون مورخ (از لشکریان کورش ) قسمتی را که دارای 24 نفر یا کمتر بوده لُخ یا لُخاژ مینامد. این دو لفظ یونانی است . (ایر...