اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لخ

نویسه گردانی: LḴ
لخ . [ ل ُ ] (اِ) کخ است و آن علفی باشد که در آب روید و تیزی دارد بر سر آن مانند پشم چیزی جمع شده و آن را داخل آهک رسیده کنند و در حوضها بکار برند واز آن علف حصیر بافند و در خراسان با آن خربزه آونگ کنند و در هندوستان به خورد فیل دهند. (برهان ). بردی . پیزر. پاپیروس . گیاهی است که بدان بوریا بافند و آن برکناره ٔ آبها روید. (غیاث ). دُخ . دُوخ . لویی . کَرَک (در لهجه ٔ قزوین ). جگن . گیاهی است در آب روید و سرش چون پشم خوشه دارد و گستردنی بافند :
گفتی که بترسد ز همه خلق سنائی
پاسخ شنو ار چند نه ای درخور پاسخ
آن مست ز مستی بترسد نه ز مردی
ورنه بخرد نیزه ٔ خطی شمرد لخ .

سنائی .


جوالح ؛ آنچه از سرهای نی و لخ هوا گیرد چون ذره و مانند آن . (منتهی الارب ). عنقر [ ع َ ق َ / ق ُ ]،... لخ مادامی که سپید باشد یا عام است یا بیخ ِ لخ و بیخ هر چیزی . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
لخ . [ ل َ خِن ْ ] (ع ص ) (بعیرٌ...)، شتر که یک زانوی آن از دیگری بزرگتر باشد. (منتهی الارب ).
لخ . [ ل َخ خ ] (ع مص ) سخن سربسته و مشتبه گفتن . || رسیدن به کوه و برآمدن بر آن . || میل کردن در حفر و کج و مائل کندن . || خوشبویی ...
لخ . [ ل ُ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر امروءالقیس : و قد عمرَ الروضات حول مخططالی اللخ مرأی من سعاد و مسمعا.(معجم البلدان ).
لخ . [ ل ُ ] (اِ) ۞ کزنفون مورخ (از لشکریان کورش ) قسمتی را که دارای 24 نفر یا کمتر بوده لُخ یا لُخاژ مینامد. این دو لفظ یونانی است . (ایر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.