اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لخم

نویسه گردانی: LḴM
لخم .[ ل ُ ] (ص ) گوشت بی استخوان از گوسفند و جز آن . که استخوان و لسه ندارد. گوشت بی پی و کرکرانک و جز آن . لیک . وَذَرَه . گوشت بی استخوان و فضول و رگ و ریشه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لخم . [ ل ُ ] (ع اِ) ماهیی است دریایی و کوسج خوانند. (منتهی الارب ). کوسج . کوسه . (فارسی آن پیشواذ است ). جمل البحر. فیشوا. پیشواذ.ضرب من ال...
لخم . [ ل َ ] (ع مص ) بریدن . || طپانچه زدن . || لخم وجه فلان ؛ بسیار شد گوشت روی او و درشت و سطبر گردید. ابن درید گوید: هو فعل ممات . (من...
لخم . [ ل َ ] (اِخ ) (ملوک ...) رجوع به معد و نیز رجوع به لخم بن عدی و لخمی شود. حیی است از یمن از اولاد لخم و اسم لخم مالک بن عدی بن ا...
لخم . [ ل َ ] (اِخ ) ابن عدی بن الحارث بن مرة از کهلان . جدّی جاهلی است . مؤسس قبیله ٔ آل لخم یا لخمیون . پسران وی را امارت حیره و بازماند...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بنی لخم . [ ب َ ل َ ] (اِخ )پسران لخم . یکی از قبایل عرب که اصلشان از یمن بود.گروهی از آنان در قرنهای دوم و اول قبل از هجرت بسمت شمال ...
گوشتِ لخم. ( لُ ) عبارتی است متداول برای «گوشت بدون استخوان و لسه». در این عبارت واژۀ «لخم» صفت است و «گوشت» موصوف. در حقیقت، واژۀ «لخم» اسم است، بمعن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.