لقمان
نویسه گردانی:
LQMAN
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن نوح السمنائی . مولانا اختیارالدین ... ولده (ای ولد مولانا لسان الدین نوح بن محمد الطوسی اصلاً، السمنانی مولداً). العالم الکامل النبیه الفاضل المالک ، لازمة البیان و الفتیا التارک لتکلفات اهل الدنیا تفقه علی والده و اخذ من العلوم النقلیة و العقلیة بنصیب وافر و سافر البلدان ثم رجع و کان یدرس فی المدرسة افزاریة یقراء علیه اکثرالکتب الادبیة و العلوم المتداولة و صارت الیه فتاوی البلدکلها. و له رسالات فائقة و قصائد رائقة و لطائف یعجز البیان عنها و رقائق بقطر ماء الملاحة منها. و کان علی السفهاء و الجهال اشد من سیف قاطع یبکتهم فی المباحث و یسکتهم فی الجمامع و له دیوان یزید علی الوف کانهاعلی آذان ابکار المعانی شنوف و من جملة منظوماته :
اِنی اِذَا اْفتخرَ الجهول ُ بجاهِه
و بما حوی َ من ماله و مناله
فتفا خری بین الخلائق کلهم
بولاء خیر الانبیاء و آله .
صلی اﷲ علیه و سلم . و تو فی سنة... و سبعمأئة و دفن فی الحظیرة عند ابیه رحمةاﷲ علیهم . (شدالازار ص 396).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لقمان خان . [ ل ُ ] (اِخ ) برادرزاده ٔ احمدشاه درانی . وی هنگامی که احمدشاه برای تسخیر هندوستان رفت از جانب عم خویش به نیابت سلطنت گمارده...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شیخ لقمان . [ ش َ ل ُ ] (اِخ ) رجوع به لقمان (شیخ ...) شود.
شیخ لقمان . [ش َ ل ُ ] (اِخ ) رجوع به لقمان پرنده (شیخ ...) شود.
شیخ لقمان . [ ش َ ل ُ ] (اِخ ) از مشایخ صوفیه و قبرش در سرخس است . (از فهرست ابن الندیم ). رجوع به لقمان (شیخ ...) سرخسی شود.
لقمان پرنده . [ ل ُ ن ِ پ َ رَ دَ / دِ ] (اِخ ) (شیخ ...) عتیق الرحمان از مشایخ بزرگان و مزار وی به شهر هرات است . رجوع به رجال حبیب السیر ...
پیر لقمان برلاس . [ ل ُ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به لقمان برلاس شود. (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 207). در چ خیام امیر شیخ لقمان برلاس آمده است .
ابراهیم بن لقمان . [ اِ م ِ ن ِ ل ُ ] (اِخ ) ابواسحاق سوادی ، از مردم سوادیزه ٔ نخشب . از محدثین و در روایت موثق بوده و از اکثر محدثین روایت ...
لغمان . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان دیکله ٔ بخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 17500گزی جنوب کلیبر و 14500گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، م...