اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لم

نویسه گردانی: LM
لم . [ل َ ] (اِ) ازملک . پیچکی خاردار در جنگلهای شمالی ایران . نامی که در بهشهر (اشرف ) به وشات دانه دهند. نامی که در نور به تمشک دهند. و رجوع به تمشک شود. || شوک . شوکه . خار. تیغ. تلو. تلی . بور. لام .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
لم شیر. [ ل َ ] (اِ) شرم مرد(؟).
لا و لم . [ وَ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از لا + لم نفی ) به معنی . نه : وز تو جواب بنده به لا و نعم شودزان پس که داد چرخ جوابش به ل...
لم آباد.[ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران ، واقعدر هفت هزار گزی باختر علیشاه عوض و دوهزارگزی جنوب راه ماشین رو فرعی علیشاه عوض به...
لم داده . [ ل َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از لم دادن . لمیده . به راحت به یک سوی بدن نیمه درازکشیده . یک بری برای تمدد اعصاب بر چی...
لم زدن . [ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) واکشیدن و خوابیدن به فراغت . (برهان ). خفتن به آسایش .
لم زدن . [ ل ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) بسیار بودن و در آنجا جنبیدن مانند کرم و خاکشی در آب گندیده . وول زدن (در تداول مردم تهران ).
لم یزرع . [ ل َ ی ُ رَ ] ۞ (ع ص مرکب ) بایر. ویران . مقابل مزروع و دایر: زمین لم یزرع ؛ بایر. اراضی لم یزرع ؛ ویران که کشت نشود.
لم یزلی . [ ل َ ی َ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به لم یزل . جاودانی . همیشگی . سرمدی : بقا و عمر ورا در صحیفه ٔ ازلی به خط لم یزلی «دام عالیا» دیدن .س...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: آناپا ãnâpâ (سنسکریت: ánapa)**** فانکو آدینات 09163657861
لم دادن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) یک بری بر بالش یا مخده ای تکیه کردن برای تمدد اعصاب . لمیدن . به راحت به یک سوی بدن نیمه دراز کشیدن .- ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.