لم
نویسه گردانی:
LM
لم . [ل َ ] (اِ) ازملک . پیچکی خاردار در جنگلهای شمالی ایران . نامی که در بهشهر (اشرف ) به وشات دانه دهند. نامی که در نور به تمشک دهند. و رجوع به تمشک شود. || شوک . شوکه . خار. تیغ. تلو. تلی . بور. لام .
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
لم دادن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) یک بری بر بالش یا مخده ای تکیه کردن برای تمدد اعصاب . لمیدن . به راحت به یک سوی بدن نیمه دراز کشیدن .- ...
کُن لَم یَکُن. عبارتی است عربی به معنی لُغویِ بود آنچه بود. این عبارت در زمینهٌ اقتصادی به معاملاتی نسبت داده می شود که بر اساس ناهماهنگی و یا ناهماهن...
همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: آنابیش ānābiŝ (پهلوی: ānābiŝn) *** فانکو آدینات 09163657861
حذف ـ محو شود، لغو ـ ملغی گردد