لنج
نویسه گردانی:
LNJ
لنج . [ ل َ ] (اِ) خرام . ناز. (غیاث ). خرام و آن رفتاری باشد از روی ناز و کبر. (برهان ). || (ص ) لنگ . شل . اعرج : قطعاﷲ اثره ؛ ببرد خدا نشان قدم او را، یعنی برجای مانده و لنج گرداند. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
لنج . [ ل ُ ] (اِ) مدخل کندوی زنبور عسل (در تداول مردم بروجرد).
لنج . [ ل ُ ] (اِ) بیرون رُخ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). لفج . پوز. فرنج . بتفوز. نول . لوچه . مشفر (در شتر). بیرون روی و رخ و بیرون لب را نیز گوی...
لنج . [ ل َ ] (اِمص ) بیرون کشیدن . || بیرون بردن چیزی از جائی به جائی . || برکشیدن . || آویختن . (برهان ). ۞ || (فعل امر) امر از لنجی...
لنج .[ ل َ ] (اِ) ظاهراً نسیجی است چون والا : به نوبت زدن بهر والا و لنج زده میخ حمل از دو جانب صرنج .نظام قاری (دیوان البسه ص 192).
لنج . [ ل َ ] (اِ) سدر. (بحر الجواهر). النج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
لنج نام متوری است که بر روی نوعی کشتی چوبی به نام جهاز نصب شود
(تلفظ lanj) رجوع به جهاز.
lenj ، lanj از انگلیسی launch قایق بزرگ موتوری. (فرهنگ بزرگ سخن) ***فانکو آدینات 09163657861
کنج لنج . [ ک ُ ل ُ ] (اِ) چین و شکنج ۞ . (آنندراج ).
لنج آباد. [ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حسن آباد شهرستان سنندج واقع در 26هزارگزی جنوب سنندج و پنج هزار گزی خاور شوسه ٔ سنندج به کرم...
لنج آباد. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 6هزارگزی جنوب خاور دژ شاهپور و سه هزارگزی جنوب راه اتومبیل ر...