لؤس
نویسه گردانی:
LWS
لؤس . [ ل َ ئو ] (ع ص ) شیرینی و جز آن جوینده جهت خوردن . لوّاس . || (اِ) یقال : ماذُقت لؤساً؛ یعنی نچشیدم چشیدنی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لس و لوس . [ ل َ س ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به لس شود.
کج و لوس .[ ک َ ج ُ ل َ / لو ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لوس . لیوس . (یادداشت مؤلف ). فالج . رجوع به کج و لوس شدن شود.
پریپ لوس . [ پْری / پ ِ ] (اِ) ۞ لفظ یونانی بمعنی نوردیدن دور دریا یا کشور یا قسمتی از زمین . کتاب آریان ۞ مورخ یونانی راجع به دریانوردی ...
پیته لوس . [ ت َ ] (اِ) نوعی مار بمازندران که شکاف گونه ای در زیر دارد و بپشت خوابد و حشرات بر آن شکاف گرد آیند و چون انبوهی بسیار گرد آیند ...
بازی لوس . [ ل ُ ] (اِ) ۞ مشتق از کلمه ٔ بازی لی کوس ۞ یونانی بمعنای شاه و ملک . در آسیای صغیر و ممالک غربی ایران حتی اِدِس نیز حکمر...
فطین و لوس . [ ] (معرب ، اِ) قاقله . (از فهرست مخزن الادویه ).
لوث . [ ل َ ] (ع اِ) نیرو. قوت . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || بدی . || زخم . || شبه دلالت . (منتهی الارب ).
لوث . [ ل َ ] (ع مص ) دستار پیچیدن . (منتهی الارب ). عمامه دربستن . (تاج المصادر). عمامه پیچیدن . عمامه در سر بستن . (زوزنی ). || گرد گشتن . |...
لوث . [ ل َ وَ ] (ع اِمص ) سستی . (منتهی الارب ).
لوص . [ ل َ ] (ع اِ) درد گوش . || درد زیر سینه . || (مص ) نگریستن از سوراخ در و جز آن . || میل کردن . || برگشتن . (منتهی الارب ). || گرد...