اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لوش

نویسه گردانی: LWŠ
لوش . [ ل َ / لُو ] (اِ) خربزه ٔ پوله و مضمحل شده و از کار رفته باشد. (برهان ). خربزه ٔ پوله باشد و پوله به زبان ماورأالنهر خربزه ای است که مضمحل شده باشد و نتوان خورد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
لوش . (اِ) لَجَن . حَماء. گل سیاه تیره که در زیر آب نشیند. لای سیاه تک جوی و حوض و تالاب . لَجَم . لژن . گل سیاه و تیره که در بن حوضها ...
لوش . (اِخ ) نام حکیمی است رومی که او را لوشا هم گویند. رجوع به لوشا شود.
لوش. (زبان مازنی)،درب یا دروازه چوبی است که به شکل شبکه‌ای از چوب و شاخه درختان ساخته میشود. این درب‌ها معمولا توان چرخیدن بین ۹۰ درجه تا ۱۸۰ درجه ر...
لوش لوش . (ص مرکب ) پاره پاره : گر بجنبد در زمان گیردش گوش ۞ بر زمین زن تا که گردد لوش لوش .عیوقی .
لوش آب . (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 7هزارگزی جنوب باختری فریمان ، سر راه مالرو عمومی فریمان به پاقلعه . جل...
نای لوش . (اِ) نای لوس . رجوع به نایلوس شود.
لش و لوش . [ ل َ ش ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به لش شود.
به ضم لام. هجوم آوردن در گویش کازرونی. (ع.ش)
لوش البربری .[ ] (اِخ ) آنکه غلامانش یاقوت را بکشتند به ایام الراضی باﷲ. رجوع به اخبار الراضی و المقتفی ص 85 شود.
لوش آب فریمان . [ ب ِ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 8هزارگزی جنوب فریمان ، کنار راه مالرو عمومی پاقلعه ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.