اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

له

نویسه گردانی: LH
له . [ ل َه ْ ] (ترکی ، حرف اضافه ) در ترکی ترجمه ٔ «با» که برای معنی معیت آید و در اصل «اِلَه » بوده به کسر همزه . (غیاث ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لوساک له شاتو. [ ل ِ ت ُ ] (اِخ ) ۞ نام کرسی بخش وین از ولایت منت مُریلن به فرانسه . دارای راه آهن و 1720 تن سکنه .
له و لورده شدن . [ ل ِ هَُ ل َ وَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت له شدن . خرد و خاکشی شدن . له و په شدن .
ساعتلوی بیوه له . [ ع َ ی ِ وَ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری ارومیه . در مس...
له و لورده کردن . [ ل ِ هَُ ل َ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت له کردن . خرد و خاکشی کردن . له و په کردن .
لح . [ ل َح ح ] (ع ص ) برچفسیده . قریب بر چفسیده . (منتهی الارب ). || مقابل کلاله . لاصق النسب . منه قولهم : فلان ابن عمی لحاً؛ ای لاصق الن...
لح . [ ل َح ح ] (ع مص ) برچفسیدن . || نزدیک و ملصق گردیدن خویشی و قرابت . (منتهی الارب ).
لح لح زدن . [ ل َ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) (... از تشنگی یا گرما)، زبان بیرون کردن سگ و بتندی و به آواز دم زدن از تشنگی یا گرما و خود کلمه ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.