اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لیس

نویسه گردانی: LYS
لیس . (اِمص ) اسم و ریشه از لیسیدن .
ترکیب ها:
- کاسه لیس . کون لیس . لفت و لیس .
|| (اِ) لیس پرده ۞ . رجوع به لیس پرده شود. || (پسوند) مزید مؤخر امکنه ، چون : تفلیس . بدلیس . الیس .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) موضعی است میان سرین و مکه و آنجا را وقعه ای است . (از منتهی الارب ). رودباری است پائین سراة که به دریا یا موضعی از حج...
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) قبیلة من بکربن عبد مناةبن کنانة و هم بنولیث بن بکربن عبد مناة. منهم الصعب بن جثامة اللیثی الصحابی رضی اﷲ عنه و قد ذکر...
لیث . (ع ص ، اِ) ج ِ الیث . (منتهی الارب ).
لیث . [ ل َی ْ ی ِ ] (ع ص ) نبات ٌ لیث ؛ گیاه درهم پیچیده و انبوه . (منتهی الارب ).
لیث . [ ل َ ] (ع اِ) شیر. (منتهی الارب ). اسد. شیر درنده . (غیاث ). ج ، لیوث . || نوعی عنکبوت که به جستن گیرد مگس را ۞ . (منتهی الارب ). م...
لیث ا. [ ل َ ثُل ْ لاه ] (اِخ ) هو حمزةبن عبدالمطلب . وقع ذلک فی شعر ابی سفیان بن حریث کما سیأتی فی الکنی و المشهور انه اسداﷲ. (الاصابة ج 6...
آل لیث . [ ل ِ ل َ ] (اِخ ) صفاریان . نام سلسله ای از ملوک ایران . یعقوب بن لیث صفار مؤسس این دودمان در سال 224هَ .ق . سردار سپاه حاکم سی...
عمرو لیث . [ ع َ رِ ل َ ] (اِخ ) وی همان عمروبن لیث دومین تن از صفاریان است که نام او غالباًبه اضافه ٔ بنوت خوانده شود. رجوع به صفاریان...
قباب لیث . [ ق ِ ب ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است در نزدیکی بعقوبا از نواحی بغداد و دانشمندانی بدان جا منسوبند. (معجم البلدان ).
لیث صفار.[ ل َ ث ِ ص َف ْ فا ] (اِخ ) رجوع به لیث بن معدل شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.