لیف
نویسه گردانی:
LYF
لیف . [ ل َ ] (ع مص ) خوردن چیزی را. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
لیف البحر. [ فُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به اُکرالبحر شود. بیخی است شبیه به سعد و بزرگتر از آن و ظاهر و باطن او سیاه و برگش شبیه به برگ...
لیف الکرم . [ فُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) عسالیجه الطریة. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
لاف و لیف . [ ف ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دعوی و سخن زیاده از حد.
لیف ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تلییف .
لیف و صابون . [ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مجازاً اختلاط نانواخت : ربط اغیار و ناصحان فرخ همچو تألیف لیف و صابون است .محسن تأثیر (از آنند...