اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مآلی

نویسه گردانی: MʼALY
مآلی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مآل . (ناظم الاطباء).مربوط به سرانجام و عاقبت امر. موکول به آینده . (کلیات شمس چ فروزانفر، فرهنگ نوادر لغات ) :
حالی بر او هر که درآید به سوءالی
آسوده دلی یابد حالی ومآلی .

سوزنی .


بخت نقد است شمس تبریزی
او بسم غیر او مآلی باد.

(کلیات شمس چ فروزانفر، فرهنگ نوادر لغات ). و رجوع به مآل شود.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) ابن منصور رازی مکنی به ابویعلی از فقهای حنفی است . وی فقه و اصول و کتب ابویوسف یعقوب بن ابراهیم شاگرد ابو...
مالی. "همجنسگرای زن" (لزبین Lesbian )، زنی که گرایش و پیوند جنسی به همگون خود داشته باشد. زنی که دلدار و یا دلداده زنی دیگر باشد. زنی که با بوسید...
مألی . [ م َءْ لی ی ] (ع ص ) رجوع به مَاءْلُوّ شود.
گه مالی . [ گ ُه ْ ] (حامص مرکب ) عمل گه مال . || مجازاً نیک نشستن جامه یا ظروف و جز آن . پلیدی از چیزی نیک نزدودن .
بی مالی . (ص مرکب ) فقر. نداشتن ثروت و مال . تهیدستی . ناداری : شد ز بی مکسبی و بی مالی ملک شه از مؤدیان خالی .نظامی .
گچ مالی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) مالیدن گچ بدیوار و سقف .
گل مالی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) گل مالیدن . با گل اندودن .
شوی مالی . (حامص مرکب ) عمل شوی مال . کار شومال . شومالی . رجوع به شومالی شود.
خاک مالی . (حامص مرکب ) عمل خاک مال کردن و خاک مال شدن .
خشت مالی . [ خ ِ ] (حامص مرکب ) عمل خشت مال . (یادداشت بخط مؤلف ).- قالب خشت مالی ؛ چهارچوب مربعگونه ای است که برای ریختن پاره ٔ گل بجهت...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.