اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مآلی

نویسه گردانی: MʼALY
مآلی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مآل . (ناظم الاطباء).مربوط به سرانجام و عاقبت امر. موکول به آینده . (کلیات شمس چ فروزانفر، فرهنگ نوادر لغات ) :
حالی بر او هر که درآید به سوءالی
آسوده دلی یابد حالی ومآلی .

سوزنی .


بخت نقد است شمس تبریزی
او بسم غیر او مآلی باد.

(کلیات شمس چ فروزانفر، فرهنگ نوادر لغات ). و رجوع به مآل شود.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
مال مالی . (اِ) به لغت اصفهان حردون است و در تنکابن ماچه کول نامند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به حردون شود.
خیلی خوشمزه
نوره مالی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) نوره کشی . واجبی کشیدن . رجوع به نوره کشیدن شود : او بی پروا به نوره مالی و مرادل بر سرآن موی میان می...
رانت مالی. رانتی که مربوط است به امور مالی. رجوع شود به واژه رانت.
ماست مالی . (حامص مرکب ) مداهنه . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || سرسری گرفتن و پوشاندن دقایق امری . اغماض کردن . ندیده گرفتن مسائلی که ...
مالی دره . [ دَ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان راستوپی است که در بخش سوادکوه شهرستان شاهی واقع است و 560 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
خایه مالی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) تملق . چاپلوسی . چاپلوسی سخت با دنائت . تملق رذیلانه : هرآنکه بی خبر از فن خایه مالی شددچار زندگی سخت ...
شیره مالی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) به شیره اندودن . || فریب دادن . (یادداشت مؤلف ).- شیره مالی کردن ؛ گول زدن .
کلاه مالی . [ ک ُ ] (حامص مرکب ) شغل کلاه مال . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). عمل کلاه مال . کلاه سازی با مالیدن نمد. و رجوع به کلاه مال شود. ...
دشمن مالی . [ دُ م َ ] (حامص مرکب ) عمل دشمن مال . دشمن را مغلوب کردن : بس کس که به مال تو کند دوست نوازی بس کس که به جاه تو کند دشمن ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.