ماس
نویسه گردانی:
MAS
ماس . [ ماس س ] (ع ص ) (از «م س س ») مس کننده . (از اقرب الموارد). و رجوع به مَس ّ شود.
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
معس . [ م َ ] (ع مص ) بمالیدن . (المصادر زوزنی ). سخت مالیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گاییدن کنیزک را. (از...
معس . [ م َ ] (ع اِ) شیر و گویند ما فی الناقة معس ؛ این ماده شتر شیر ندارد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || حرکت . (از...
معس . [ م َ ع َس س ] (ع اِ) جای طلب و ورزش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای طلب . یقال : هو قریب المعس ؛ ای المطلب . (از اقرب الموارد).
معص . [ م َ ع َ ] (ع اِ) شتر برگزیده و گرامی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) برگشتگی و پیچیدگی پی پا...
معص . [ م َ ع َ ] (ع مص ) برگشتن و پیچیده شدن بنداندام و دست یا پای چون به درد آید. || جهجهان رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الا...
معص . [ م َ ع ِ ] (ع ص ) کسی که دو پای او از بسیاری راه رفتن به درد آید. (از اقرب الموارد).
مأص . [ م َ ءَ / م َءْص ْ ] (ع اِ) شتران سپید نیکو و برگزیده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معث . [ م َ ] (ع مص ) مالیدن جمیع اجزای چیزی رادر دست . (از نشوءاللغه ص 142). و رجوع به معت شود.