ماسور
نویسه گردانی:
MASWR
ماسور. (ص ) چیزی درهم آمیخته را گویند و به این معنی با سین نقطه دار هم آمده است چه در فارسی سین و شین به هم تبدیل می یابند. (برهان ). در برهان بر وزن ناسور به معنی چیز درهم آمیخته آورده . (آنندراج ) (انجمن آرا). هرچیز درهم آمیخته . (ناظم الاطباء). =ماشور =ماشوره . چیزی درهم آمیخته . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماشور و ماشوره شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
ماسور. (اِخ ) دهی از دهستان کرگاه است که در بخش ویسیان شهرستان خرم آباد واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
مأسور. [ م َءْ] (ع ص ) گرفتار و محبوس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسیر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : پنج حسی از برون مأسور اوست پنج ...
معسور. [ م َ ] (ع مص ) دشواری . ضد میسور و این هر دو مصدر است و گویند: دعه الی میسوره و الی معسوره و نزدیک سیبویه صفت است ۞ و گوید که مص...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
معصور. [ م َ ] (ع ص ) فشورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فشرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و آب حسک معصور. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، یاددا...
مأثور. [ م َءْ ] (ع ص )سخن نقل کرده شده و روایت شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). منقول . روایت شده ٔ خلف از سلف ....
حدیث مأثور. [ ح َ ث ِ م َءْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخنی که خلف از سلف روایت کند.