اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماق

نویسه گردانی: MAQ
ماق . (ع اِ) بیغوله ٔ چشم از سوی بینی . (دهار). کنج چشم متصل بینی یا پیش چشم یا دنباله ٔ آن و در آن لغات است : مأق بالفتح و مؤقی کمعطی و ماقی کقاضی و ماق کمال و موقی ٔ کمحسن و الهمزة بعد القاف و مأقی کمأوی مقصوراً و موق کسوق و اُمق بتقدیم الهمزة المضمومه و مقیة. (منتهی الارب ). کنج چشم متصل به بینی . (ناظم الاطباء). گوشه ٔچشم که به طرف بینی است . (آنندراج ). گوشه ٔ چشم که متصل بینی است و آن مجرای اشک است در چشم . (از اقرب الموارد). گوشه ٔ چشم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ماق اصغر ؛ کنج چشم در کنار خارجی صورت . (ناظم الاطباء). گوشه ٔ وحشی چشم که به صدغ پیوندد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ماق اکبر ؛کنج چشم متصل به بینی . (ناظم الاطباء). گوشه ٔ انسی چشم متصل به بینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ماق . (اِخ ) نام ستاره ای در صورت مراءةالمسلسلة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مأق . [ م َ ءَ ] (ع اِ) کنج چشم متصل بینی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوشه ٔ چشم که بطرف بینی است . (آنندراج ). گوشه ٔ چشم که به بی...
مأق . [ م َ ءَ ] (ع مص ) هکه زدن کودک در گریستن . مَاءَقَة. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برکنده شدن نفس...
حسین آباد ماق یان . [ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج . واقع در 12هزارگزی شمال باختر کامیاران و 2هزارگزی ...
ماغ . (اِ) مرغی باشد سیاه فام و بیشتر در آب نشیند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 235). نوعی مرغابی است و آن سیاه می باشد و به عربی مایکون ۞ و...
معق . [ م َ / م َ ع َ / م ُ ع ُ ] (ع اِ) مَغ. ج ، امعاق . جج ،اماعق ، اماعیق . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مغ و ژرف و عمق . (ناظم الاطباء). مقلو...
معق . [ م َ ] (ع اِ) شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شراب سخت تیز. (آنندراج ). || (اِمص ) بدخویی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطب...
معق . [ م َ / م ُ ] (ع اِ) زمین بی گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معق . [ م َ ] (ع مص ) بردن سیل همه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به شدت نوشیدن . || تباه شدن معده ...
معق . [ م ُ ع ِق ق ] (ع ص ) مادیان باردار، لغتی است ردی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.