مامون
نویسه گردانی:
MAMWN
مامون . (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 860 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مامون . (اِ) نوعی از پودنه ٔ کوهی باشد و آن را به عربی صعترالحمام خوانند، و صعتراگرچه با سین بی نقطه است لیکن در کتب طبی به صاد نوشته ان...
مأمون . [ م َءْ ] (ع ص ) زنهارداده . || امانت دار. || معتمد علیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : سوی خردمند گرگ نیست امین گر سوی تو گرگ ...
مأمون . [ م َءْ ] (اِخ ) ابن مأمون بن محمد خوارزمشاه مکنی به ابوالعباس بعد از وفات برادر خود علی بن مأمون بن محمد به حکمرانی خوارزم رسی...
مأمون . [ م َءْ ] (اِخ ) ابن محمد خوارزمشاه ، ابتدا والی جرجانیه (گرگانج ) بود و در سنه ٔ 385 ابوعبداﷲ خوارزمشاه صاحب کاث ۞ را مغلوب کرد و م...
مأمون . [ م َءْ ] (اِخ ) ابن هارون الرشید. وی هفتمین خلیفه از خلفای بنی عباسی است که پس از قتل برادرش امین در سال 198 هجری به خلافت ر...
ابن مأمون . [ اِ ن ُ م َءْ ] (اِخ ) احمدبن علی بن هبةاﷲ (509 -586 هَ .ق .). از نسل مأمون بن هرون الرشید. نحوی و ادیب و فقیه . چندی منصب قض...
قاسم مأمون . [ س ِ م َءْ ] (اِخ ) رجوع به قاسم بن حمودبن میمون شود.
گنج خانه ٔ مأمون . [ گ َ ن َ / ن ِ ی ِ م َءْ ] (اِخ ) خزانةالحکمه ٔ مأمون . (مقدمه ٔ شاهنامه ابومنصوری از بیست مقاله ٔ قزوینی ج 2 ص 39). بیت ا...
قاضی ابن مأمون . [ اِ ن ُ م َءْ ] (اِخ ) احمدبن علی بن هبة اﷲ. رجوع به ابن مأمون احمد شود.
آلِ مأمون یا مأمونیان دودمانی ایرانی‌نژاد بودند که کوتاه زمانی بر خوارزم فرمان راندند. دورهٔ زمام‌داری آنان از ۳۸۵ هجری قمری/۹۹۵ میلادی تا ۴۰۸ هجری/۱۰...