اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماءة

نویسه گردانی: MAʼ
ماءة. [ م ِ ءَ ] (ع عدد، ص ، اِ) (از «م ٔی ») صد و اصل آن «مأی ً» [ م ِ ئَن ْ ] است و «هاء» عوض از «یاء» می باشد و آن اسمی است که به صورت وصف استعمال شود و گویند مررت برجل ماءة ابله . ج ، مِئات ، مِئون ، مُئون ، مأی [ م ِ ئَن ْ ] . (منتهی الارب ). و رجوع به دو ماده ٔ بعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
ماه روزه . [ زَ/ زِ ] (اِ مرکب ) تاریخ و آن را سال مه نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی سال مه باشد که به عربی تاریخ گویند و آن حساب ...
ماه خدای . [ خ ُ ](اِخ ) نام فرشته ای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ماه هفت شب. (اصطلاح) صورت زیبا (در اینجا، صورت زیبای یک دختر جوان و یا یک زن)؛ اشاره ای است به شکل ماهِ شب هفتم ماه های قمری که نیمه ای از آن روشن است...
ماه لقائی . [ ل ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ماه لقا. ماه چهری . ماهرویی . و رجوع به ماه لقا و ماه چهری شود.
ماه کوفه . [ هَِ ف َ / ف ِ ] (اِخ )دینور. (مفاتیح العلوم ). و دینور را بدان جهت ماه کوفه نامیدند که اهل کوفه آن را فتح کردند. (از معجم الب...
ماه مقنع. [ هَِ م ُ ق َن ْ ن َ ] (اِخ ) همان ماه مزور است که حکیم بن عطا به زور سحر و شعبده ساخته بود. (برهان ). همان ماه نخشب است ، چرا ک...
ماه مزور. [ هَِ م ُ زَوْ وَ ] (اِخ ) به معنی ماه سیام است که ماه مقنع باشد چه آن را به سحرو تزویر ساخته بود. (برهان ) (آنندراج ) : برده م...
ماه گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) خسوف . خسف . انخساف . احتجاب قمر. پوشیدگی ماه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ مرکب ) لکه ...
ماه گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خسوف . (ترجمان القرآن ). خسوف شدن . || سیاه شدن ظاهر پوست جنین در شکم مادر. پیدا شدن لکه های نسبةً ...
ماه رخسار.[ رُ ] (ص مرکب ) ماهرخ . (ناظم الاطباء) : به مشکو در نبود آن ماه رخسارمع القصه به قصر آمد دگربار. نظامی .سرورفتاری صنوبرقامتی ماه رخس...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۶ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.