متعسر
نویسه گردانی:
MTʽSR
متعسر. [ م ُ ت َ ع َ س س ِ ] (ع ص ) دشوار. (آنندراج ). سخت و دشوار و مشکل . (ناظم الاطباء).
- متعسرالحصول ؛ کاری که حصول آن سخت و دشوار باشد. (ناظم الاطباء).
- متعسرالمرور ؛ جایی که عبور از آن سخت و مشکل باشد. (ناظم الاطباء).
|| محال . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || درماندگی سخت و شدید. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعسر شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
متعثر. [ م ُ ت َ ع َث ْ ث ِ ] (ع ص ) زبان که در سخن شکوخد و شکوخیده زبان . (آنندراج ). زبان گرفته و با لکنت زبان . (ناظم الاطباء) (از منتهی ...
متعصر. [ م ُ ت َ ع َص ْ ص ِ ] (ع ص ) فشارده شونده و فشرده . (آنندراج ). فشرده شده . || پناه گرفته به کسی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) ...
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نرماوند narmāvand (سغدی)***فانکو آدینات 09163657861
متآصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) همسایه ؛ و «حی متآصرون » ای متجاورون ۞ . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) و المتآصرون من الحی ، ال...
متأسر. [ م ُ ت َ ءَس ْ س ِ ] (ع ص ) بهانه کننده . (آنندراج ). کسی که بهانه می جوید. (ناظم الاطباء). || درنگ نماینده . (آنندراج ) (از ناظم ال...
متأصر. [ م ُ ت َ ءَص ْ ص ِ ] (ع ص )متجاور. حی متأصرون ؛ ای متجاورون . ۞ (از منتهی الارب ). و رجوع به متآصر شود.
متأثر. [ م ُ ت َ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص )پذیرنده اثر چیزی را. (آنندراج ). پذیرفته شده از اثر چیزی و اثر کرده شده . (ناظم الاطباء). || مأخوذ از تا...