مثعب
نویسه گردانی:
MṮʽB
مثعب . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) آب روان شده از آبراهه و جز آن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مصعب . [ م ُ ع َ ] (اِخ ) ابن عمر. صاحب لواء رسول اﷲ (ص ) است . (منتهی الارب ).
مصعب . [ م ُ ع َ ] (اِخ ) ابن عمیربن هاشم بن عبدمناف ، مکنی به ابومحمد. یکی از کبار صحابه ٔ کرام و از قبیله ٔ بنی عبدالدار و از کسانی بود که ...
مصعب . [ م ُ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی الفرات قرشی عبدری صقلی ، مکنی به ابوالمعرب (423 - 508 هَ . ق .). شاعر و ادیب و از مردم صقلیة بود. د...
مصاب . [ م َ صاب ب ] (ع اِ) ج ِ مصب ، موضع ریختن آب . (یادداشت مؤلف ). محل . مورد. موضع: او به قلت عقل ... و اسراف اموال نه در مصاب استحقا...
مصاب . [ م ُ ] (ع مص ) اصابت . (از اقرب الموارد). مصابة. (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به اصابت شود.
مصاب . [ م ُ ] (ع ص ) مصیبت رسیده و دل شکسته و غمناک و آزرده و شوریده . (ناظم الاطباء). مصیبت زده و رنج رسیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). بلا و ش...
مساب . [ م ِ ] (ع اِ) مسأب . (اقرب الموارد). رجوع به مسأب شود.
مسأب . [ م ِ ءَ ] (ع اِ) خیک یا خیک بزرگ یا غراره ٔ چرمین که در آن خیک نهند یا خیک شهد و عسل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خیک عسل . (...
مصأب . [ م ِ ءَ ] (ع ص ) نیک سیراب و پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد سیراب و پرشده از آب . (ناظم الاطباء).
ابن مساب . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) از فقها و روات مذهب مالک . او را تعلیقاتی است . (از ابن الندیم ).